نتیجه ازمایشات وانجام نمونه برداری
سلامی دوباره بر دوردانه مادر..... مامان جون امروز حس زیاد بالایی ندارم حالم خیلی خوش نیست نمیدونم میتونم اینارو اینجا بگم یانه...شایدم براش رمز گداشتم تا وقتی یه روزی خودت بزرگ شدی بیای وبخونی نمیدونم مادری اون موقع من هستم یا نه اما همین حس نبودن داره عذابم میده من پسرمو دوست دارم و دوست دارم یزرگ شدنش رو ببینم ارزومه روزای نوجوونیت رو ببینم مامانی دانشگاه رفتنت رو موفقیت هات رو و دوماد شدنت رو. مامان جون دیروز صبح که رفتیم دکتریعنی ساعت6نیم تا 8نیم شب برگشتیم خونه هم من کلی خسته بودم هم بابایی جونت بزار از اول بگم اول رفتیم بیمارستان بعثت پیش دکتر عباسی اونجا ازمایشامو دید ...