معراج مان و بابامعراج مان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
تاریخ شروع عشقتاریخ شروع عشق، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
شروع زندگی مشترکشروع زندگی مشترک، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر

نتیجه ازمایشات وانجام نمونه برداری

سلامی دوباره بر دوردانه مادر.....         مامان جون امروز حس زیاد بالایی ندارم حالم خیلی خوش نیست نمیدونم میتونم اینارو اینجا بگم یانه...شایدم براش رمز گداشتم تا وقتی یه روزی خودت بزرگ شدی بیای وبخونی نمیدونم مادری اون موقع من هستم یا نه اما همین حس نبودن داره عذابم میده من پسرمو دوست دارم و دوست دارم یزرگ شدنش رو ببینم  ارزومه روزای نوجوونیت رو ببینم مامانی دانشگاه رفتنت رو موفقیت هات رو و دوماد شدنت رو. مامان جون دیروز صبح که رفتیم دکتریعنی ساعت6نیم تا 8نیم شب برگشتیم خونه هم من کلی خسته بودم هم بابایی جونت  بزار از  اول بگم اول رفتیم بیمارستان بعثت پیش دکتر عباسی اونجا ازمایشامو دید ...
30 مرداد 1393

بهترینم

تو بزرگ ترین و زیبا ترین معنی هستی زندگی منی...تورا میخواهمت با تمام وجودم با تک تک سلول های وجودم. تو ارامشی.....تو فردای بهتر منی...تو تمام ارزوهای براورده شده و نا تمام منی... تو خلاصه شدی در تکان خوردن های گاه و بی گاهت  که حس خوب بودنت را در وجودم تزریق میکنی. در سکسکسه هایی که در اعماق وجودم میزنی که تنهای تنها من حسش میکنم نه پدرت و پدرت به من مادر حسادت میکند...حسادت میکند که منه مادر تورا با تمام وجودم حس میکنم واو که پدر است تنها باید به تعریف هایی که من از تو برای او میکنم بسنده کند...و من چه قدر به خودم میبالم میبالم که مادر هستم ...و از خدا ممنونم وشاکر که مرا لایق دانست... پسرم تمام ارزویم این است که ر...
28 مرداد 1393

مادری دعا کن

سلام بر گل زندگی مامان......پسر خوبم عزیز دلم .....عمرم .....زندگیم..... تو همه چیز منی....میدونستی؟؟؟؟؟؟؟ مامان جان فردا با بابایی باید بریم جواب ازمایشمو بگیریم بعدم ببریم پیش متخصص خون دکتر عباسی... وای مامان جون خدا کنه مشکل خاصی نباشه خیلی استرس دارم... میترسم همین کم خونی تا حالا به نی نی گلم اسیب رسونده باشه وای خدا جون ...خدا نکنه زبون  لال...... مادری امروز متوجه شدمم عمم سکته کرده زنگ زدم بهشون دیدم بیمارستانه کلی گریه کردم زیاد حالش جالب نیست نمیتونست خوب حرف بزنه اخه من همین یک عمه رو بیشتر که ندارم...از راه دور چه کمکی از دستم بر میاد مامانی ...هیچی به خدا فقط دارم غصه میخورم..بعد فوت داییم که چن ماه پیش بود د...
25 مرداد 1393

خدا

وای بر من اگر از بخشندگی ات بی نصیب بمانم خدیا…. روزهای زندگی در گذرند سختی ها می آیند و می گذرند اما تو همواره مهربانترین مهربانان باقی می مانی تو پادشاهی پاینده خطا پوشی بخشنده وای بر من اگر از بخشندگی ات بی نصیب بمانم!        ...
23 مرداد 1393

خدای خوبم توراسپاس

  .................................................... .سپاس بی کران....................................................................... خداوندا تورا سپاس به  خاطر بزرگیت.......................................... تورا سپاس به خاطر قدرتت............................................. نورا سپاس به خاطر کرمت.................................. تورا سپاس به خاطرتمام ان چیزهایی که به من دادی......................................... به خاطر خودم..................... به خاطر خانواده خوبم.................................. به خاطر همسرمهربانم............................................. و در...
23 مرداد 1393

روز دیگری از با تو بودن

سلام بر پسر مامانی.....مامان جونم الان که دارم برات این پست رو میزارم تو داری تکون میخوری و وجودتو بهم ثایت میکنی و این مایه دلخوشی منه...مامانی من این روزا توتنهاییام تو شهر غریب شهری که غیر خدا وباباجون کسی رو ندارم وجود تو برام از نعمتم بیشتره...راستی دیروز که با بابایی داشتیم میرفتیم دکتر بابایی میگفت کی میخواد پسرم بیاد ببرمش پارک ابی منم میخندیدمو میگفتی اره دیگه من که راحتم هر جایی میری باید با خودت ببریش اخی نازی پسرم مامان جون اون وقتا که سر جنسیتت با بابای و دیگران میحرفیدم میگفتم پسر دوست دارم که وقتی بزرگتر شد همیشهدبا  بابایی جونش این ور اون ور بره فکر نکنی مامانی تنبله ها فقط این جوری راحت تره دیگه چیکار کنیم وقتی دی...
20 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد